قبل ترها احساس میکردم آدمیهستم که هر روز و حتی طی روز، ممکن است از نظر روحی وخلقی دست خوش تغییرات فراوان بشوم و این تغییرات، روابطم با دیگران را تحت تاثیر قرار بدهد.
خوب که نگاه میکنم میبینم همین است، بله! دچار نوسانات میشوم، اما به اصولم در ارتباط با دیگران پای بندم.
شخصیت افراد برایم با اهمیت است و احترامشان را حفظ میکنم، حتی در بدترین شرایط روحی، حتی اگر آن شخص عامل ایجاد چنین شرایطی باشد.
خط قرمزهایم سرجایش هستند، حتی اگر گمانم در مورد "مودی" بودن خودم صادق باشد.
اما از بد روزگار، با افرادی مجبور به تعاملم(نه اشخاص نزدیک زندگی ام) که اغلب بنا به دلایلی نامعلوم، تعامل زننده و سردی دارند.
در این مواقع، خوب که فکر میکنم میبینم من که این آدم را مدتهاست ندیده ام و کاری نکرده ام که لایق چنین برخوردی باشم، بعد که به عقب بر میگردم متوجه میشوم چقدر تکرار شونده ست این رفتارهای بی دلیل.
سعی میکنم درک کنم طرف مقابل را...
حتمالا درگیر مشکلی سخت است، حال روحی اش خوب نیست،از من خوشش نمیآید،دل گیر است بنا به دلایلی که من نمیدانم، شاید هم در دل یا ذهنش با من میجنگد و چالش میسازد، دهها علت ممکن است وجود داشته باشد که من آگاه نیستم به آنها...
اما این جنس از تعامل برای منی که در دایرهی افراد نزدیک در زندگی شان نیستم بی معنی ست.
اگر مشکلی داری بگو، نمیخواهی مرا ببینی شرایطش را ایجاد نکن، این اداها دیگر چیست بندهی خدا؟ یا بندگان خدا؟!
درست است که حالا بعد از گذشت چندسال ارتباط با این دسته از آدمها کم تر خودم را اذیت میکنم، اما این را هم میدانم که دانستن این چیزها، باعث نمیشود بالکل بی خیال تعامل بی حساب و کتابشان شوم و آزرده نشوم، نه...
آزرده میشوم، میرنجم، سکوت میکنم و بی محلی در برابر بی محلی شان،اما شدت این رنجش کمتر است هر بار...
با این حال هر بار دلم میخواهد دکمهی حذفشان را بزنم و برای همیشه راحت شوم از تجربهی مزخرف ارتباط با آنها .... اما افسوس که نمیشود.
پ. ن
مودیون:آدمهایی که در تعاملشان با افراد تعادل ندارند و بی دلیل خیلی مهربان و بیشتر بی دلیل خیلی سرد و نامحترمانه برخورد میکنند،آدمهایی که درگیر ذهنیات خود راجع به افرادند و نمیبینند واقعیتها را و حالت و مودشان منطبق با ذهنیت معیوبشان است،به عبارت دیگر آدمهای طالب احترام همیشگی که دیگران را لایق این احترام همیشگی نمیدانند، اگر ندیدید یا متوجه نشدید چه گفتم و حسم منتقل نشد، خوشا به حالتان، از این انسانهای سمیبه دورید. دستی هم به سر من بکشید شاید نجات پیدا کنم از تحمل این جنس تعاملات.
و پناه میبرم به خدا، کسی چه میداند، شاید من هم جزو این دسته باشم وخودم ندانم،آگاهم کن به رفتارم خدا، به عیوبم و عاملم کن برای رفعشان.
یاد پروفایل توافتادم:آن قدر وقت برای اصلاح خود بگذارید که فرصت مشغولیت برای بررسی عیوب دیگران را نداشته باشید(مضمونش)
و یاد کتاب "نیمه تاریک وجود" که میگوید عیبهایی که در دیگران میبینیم، نشان دهندهی عیوب خودمان هستند یا خصلتهای بالقوهای که از آنها فراری هستیم اما در درون خودمان داریم،آگاه که شدیم از وجودشان باید بپذیریمشان و بدانیم آدمها مجموعهای از خوبیها و بدیها هستن و انگشت اشاره سمت دیگران نگیریم.
لذا این حرفها که مینویسم برای مبرا کردن خودم از این ایرادات نیست فقط حرف دل است. هرچند در پاراگرافهای اول ممکن است این طور به نظر برسد که خودم را جدا از این دسته میدانم، اما از عمق وجودم باور دارم که من هم میتوانم مودی و حتی بدتر باشم، تلاش کرده ام که نباشم.
پ.ن تر:
تیر 1403 نوشته بودم این را،منتشر نکردم
کانالی هم در ایتا زده بودم که بگویم ازین به بعد انجا سربزنید شما دوستان به اندازهی انگشتان دو دست و قدم رنجه نکنید و در دسترس تر باشد احوالات من برایتان.اما بنا به دلایلی که الان هم پررنگ هستند صرف نظر کردم.داشتمانکانال کذایی را چک میکردم که برخوردم به این مطلب،با حال اکنون هم سازگار است عجیب و متاسفانه
چطوری میشه دید و گذشت؟